BRT (داستان کوتاه طنز)
- الو
- سلام
- سلام کجایی؟
- تو تاکسی دارم می رم خرید
- همین الام پیاده شو!
- چرا؟ نرسیدم که هنوز!
- پیاده شو، زود باش ، بهت می گم همین حالا
- مگه قراره ماشین منفجر بشه که اینطوری می گی؟
- مامان پیاده شو دیگه!
- تا نگی چرا، پیاده نمی شم، خُلم مگه وسط خیابون پیاده شم؟
- باشه برات توضیح می دم به شرطی که قول بدی برگشتنه با BRT برگردی
- وا؟؟؟ معلوم هست چت شده دختر؟نکنه دوباره درباره ی مزایای حمل و نقل عمومی مطلب خوندی و جو گرفتت!؟
- ببین مگه با BRT بری زودتز نمی رسی؟
- چرا.
- مگه ارزون تر در نمیاد؟
- خوب چرا.
- پس چرا با تاکسی می ری که ترافیک و آلودگی رو بیشتر می کنه؟ ببین قالیباف با این همه مشکلاتی که داره نمی زاره پروژه هاش عقب بیوفته و مردم لنگ بمونن.اون وقت امثال من و تو از این امکانات استفاده نکنیم؟درسته آخه؟
- راستشو بگو ببینم چت شده؟ دردت چیه آخه؟
- راستی مامان شنیدی تونل توحید طبق برنامه اول مهر افتتاح می شه؟
- بحث رو عوض نکن دختر بگو ببینم چی شده؟
- مامان مگه من مثل لیلای اقدس خانم اینا لیسانس ندارم؟
- خوب چرا؟
- آخه من چیم از دختر اقدس خانم اینا کمتره؟
-هیچی دختر.ولی اینا چه ربطی به تاکسی و ترافیک داره؟
- آخه می دونی چیه مامان؟ دیروز مامانه لیلا تو بی آر تی با یه زنه دوست شده ، زنه یه برادر زاده داره که هم پولداره هم تحصیل کرده. امشبم قراره بیان خواستگاری، تو هم از این به بعد با بی آر تی برو اینور اونور دیگه!